تقدیم به ...

داشــتن مغــز دلــیل قطعــی بــر انسآن بودن نیست. . .

 

 

پســته و بــادم هــم مـغــز دارنــد. . .

 

بـــرای انـــسآن بــودن. . .

 

بــــآیـــد شعـــور داشـــــت. . .

چهار شنبه 26 مهر 1391 15:26 |- Mohammad -|

این روزا دلت گرفته میدونم
تموم دنیا واست سرابه میدونم
توی اون سینه ی پاک و ناز تو
غم توی دلت نشسته میدونم
رفتنت واسم عذابه میدونم
دیدنت واسم یه خوابه میدونم
میدونم تو میری و من عاقبت میمونم تنها و بی کس
میدونم

چهار شنبه 26 مهر 1391 15:18 |- Mohammad -|

ميروم از قلبت...

و مرا آنقدر آزردی ..

که خودم کوچ کنم از شهرت ..

بکنم دل ز دل چون سنگت ..

تو خیالت راحت ..

می روم از قلبت ..

میشوم دورترین خاطره در شب هایت تو به من می خندی ..

و به خود می گویی: باز می آید و می سوزد از این عشق ولی ..

بر نمی گردم نه!

می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد ..

عشق زیباست و حرمت دارد ..

تو بمان ..

دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است ..

سخت بیمار شده است ..

........ تو بمان در شهرت

چهار شنبه 26 مهر 1391 14:52 |- Mohammad -|

دیده بودم،یادم آمد،که دلم عاشق است              رفته رفته از این قصه رفتم ولی کسی نیامد

چی بود چی کشیدم از این زمونه                       چه قشنگ بود روزگار قصه های تنهایی

قصه هایی که همه پوچ،بیهوده بودند                   قصه هایی که همه رو به یاد غم تنهایی می انداخت

نمیدانم چه دردی بود،درد عشق                        ولی میدانم در آن اسراری بود که ندیدم

اسراری که در دل معشوق پنهان شده بود           اسراری که راز عاشقی را به همه یاد میداد

ولی هیچوقت هیچکس این اسرار را نفهمید         هیچکس نفهمید اسرار عاشقی چیست؟

کسی ندانست که عشق و دلدادگی                  همان عشق نهایی،عشق خداییست.

پنج شنبه 20 مهر 1391 14:2 |- Mohammad -|

یادداشت های سوخته ام را

به همراه تمام ناگفته هایم…

در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…

سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…

مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…

اما حیف..

بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود

گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…

در بطری باز مانده بود…

پنج شنبه 6 مهر 1391 16:59 |- Mohammad -|

hischat